- دست بالا
- حداعلی، حد اکثر
معنی دست بالا - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کوتاه قد کوتاه قامت پست قامت پست قد
تهیدست
شوخی انبساط ملاعبت، (شطرنج) بهر مهره که دست بگذارند بدان بازی کردن
راست قد، کشیده قامت، خوش قد و قامت
تهی، دست
دست خالی خالی برگرداندن: کسی را مأیوس برگرداندن او را
دست خالی خالی برگرداندن: کسی را مأیوس برگرداندن او را
پارچه ای که با دست بافند، آنچه که با دست انجام دهند دست ورز، نساجی که پارچه را با دست بافد
با سخاوت، بخشنده
دو مقابل دو برابر مضاعف
آنچه رو به بالا باشد مقابل سرازیر، محلی که رو به بالا میرود سربالایی فراز مقابل سرازیر نشیب، افزون متجاوز... هفتاد هزار بالش سر بالا آمد که بر ممالک برات نوشتند یا جواب سر بالا. پاسخ طفره آمیز. یا سربالا جواب دادن، جواب سرسری و طفره آمیز دادن
گشاده دست، باسخاوت، بخشنده، کسی که هرچه دارد خرج کند یا به دیگران ببخشد، دست ودل باز
ویژگی پارچه ای که با دست بافته شده باشد، بافنده ای که پارچه را با دست ببافد
دستلاف، دشت اوّل، نخستین پولی که کاسب و پیشه ور در آغاز کار روزانه از خریدار می گیرد، دشت، دخش، دشتان
با دست بافته شده، مجازاً مفت، آسان